وصیت استاد معینی کرمانشاهی

علی رغم وصیتش امروز در بهشت سکینه کرج  در کنار مزار همسرش به خاک سپرده شد    
سلامي گرمتر ز آتش بكرمانشاه و مردانش

درودي پاكتر از گل نثار جمله پاكانش

براي آسمان صاف او از عشق من بادا

پيامي بسته بر بال پرستوي بهارانش

نسيمي از بهشت آرد ، دم ارديبهشت او

هنوز از نام شيرين بوي عشق آيد زدامانش

نشان مردمي در صدر مردانش چنانستي

كه سعدي آدميت را كند معني بديوانش

براي آنكه بشناسند قدر اینچنين خاكي

جوانان كاش بنشينند ، پاي حرف پيرانش

تظاهر چونكه پا ننهاده در اين شهر تاريخي

ز شب تاريكتر گرديده تاريخ فراوانش

تملق چونكه ره نايافته در قلب اين مردم

چنان آينه بشناسند در هر شهر ايرانش

حقيقت بسكه لبريز است در اين خاك جان پرور

بهر سو عاطفت ميتابد از چاك گريبانش

صداقت بسكه سرشار است در اين ساده دل مردم

دورنگيهاي اين دوران نزد چنگي به بنيادش

در اين گهواره هر مردي ، از اول تا پديد آمد

محبت دايه اش گشت و شرف گهواره جنبانش

در اينجا قاتل خود را ببخشد مرد و زين افزون

نگويم تا نگويي قصه اي گفت از نياكانش

درم اينجا چنان كاه و كرم اينجا چنان كوهي

هزاران حاتم طايي ، قدم بوس فقيرانش

چو آذربايجان افتد بدست خايني گاهي

بجانبازي از اينجا قد بر افرازد جوانانش

در آن افسانه فرهاد ، پنهان اين حفيفت شد

كه كوه بيستون لرزد ز شور عشق بازانش

چرا بر زادگاه خود نورزم عشق ، تا هستم

كه بوي مهرباني آيد از كوه و بيابانش

چرا پا بوس اين مردم نباشم ، چونكه نشناسد

كس از بگشاده رويي ، ميزباني را زمهمانش

كدامين سنگدل در سر هواي باده نندازد

چو بيند آسمان صاف و شبهاي درخشانش

دريغا ديگر آن سالار مردان را نمي بينم

بميعاد جوانمردان ، فراروي اميرانش

فسوسا آن بزرگان را ، درم از كف برون رفته

كنون افسانه پندارند ، كردار كريمانش

شگفتا اينك اندر زادگاه من چنان خلقي

كه هر كرمانشاهي در خانه خود از غريبانش

عجيبا اينهمه تغيير خصلت از كجا آمد

كه جغدش مست آواي و ، كه دل خامش هزارانش

من از كرمانشه و ، كرمانشه از من تا ابد باقي

در اينجا آنچنانم من ، كه سعدي در گلستانش

ببخشا اي سخنور قافيت گر شايگان بيني

سخندان بايد از هر كس فزونتر چشم امعانش

جدا زين خلق ويرانم ، بظاهر گرچه آبادم

سرم با شهر تهران و ، دلم در طاق بستانش

بخاك آنجا بسپاريدم ، كه تا باقيست اين گيتي

مزارم غرق گل گردد ، ز اشك گلعذرانش

تو اي همشهري پاكم ، نگهدار اين وصيت را

كه در آغوش شهر خود بيارامد سخندانش

 

    روحش شاد 



نظرات شما عزیزان:

M
ساعت16:28---30 آبان 1394
خیلی قشنگ بود
پاسخ:مرسی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 29 آبان 1394برچسب:معینی کرمانشاهی,شاعر,وصیت, | 21:56 | نویسنده : ام ی ر ا ح م د |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.